رضوانی| جوان است، ولی میشود گفت در کار خودش پخته و باتجربه است. آنقدر باتجربه و استخوان خورد کرده هست که در عرصه تئاتر مشهد نام و چهرهاش برای علاقهمندان به این هنر کاملا آشنا باشد. تماشاچیان او را در نقشهای متنوع و زیادی به عنوان بازیگر روی صحنه دیده و نامش را با عنوانهای مختلف از کارگردانی تا مدیر تولید و سرپرست گروه در پشت صحنه شنیدهاند.
کریم جشنی، متولد ۱۳۵۹ است و حدود ۲۵ سال سابقهکار در تئاتر را در کارنامه خود دارد. از تئاتر دانشآموزی شروع کرده، در تئاتر دانشجویی درخشیده و این سیر ادامه داشته است تا همین امروز که هنوز با انرژی و علاقه روز اول کار را دنبال میکند. در کنار تئاتر، ۱۰-۱۲ سالی نیز سابقه کار رادیویی دارد که حاصل آن حضور در بیش از ۱۰۰ نمایش رادیویی است. او همچنین صداپیشگی در چند انیمشین سینمایی را نیز تجربه کرده است.
نمایش «حسن کچل» آخرین کاری بود که در آن به عنوان بازیگر حضور داشت. این اثر که تا پیش از آغاز ماه محرم روی صحنه بود، اقبال بسیار خوب مردمی را نیز به همراه داشت. با او در محل کارش به گپ و گفت نشستیم تا از وضعیت تئاتر مشهد، نقاط قوت و ضعفش، برنامهها و دغدغههایش و همچنین از پیشکسوتان و استادانش بگوید و او بیمقدمه رفت سر اصل مطلب.
فیلمها، سریالهای تلوزیونی، داستانها و نمایشنامهها عمر درازی دارند، از آن جهت که ثبت و ضبط میشوند و برای سالهای سال باقی میمانند، حتی قابلیت تکثیر هم دارند و میشود مثلا یک فیلم را در یک شب در تمام دنیا دید. اما تئاتر اینطور نیست، تئاتر منحصربه فرد است، زندهترین هنر نمایشی است که به واسطه زنده بودنش لحظه تولد و مرگ را تجربه میکند و این داستان دراماتیک تئاتر است.
یک نمایش تئاتر تا وقتی زنده است که روی صحنه میرود، با آخرین دیالوگ آخرین بازیگر، با پردهای که در آخرین شب، حائل چشم تماچیان با صحنه میشود، آن تئاتر هم عمرش تمام میشود و جز در ذهن و یاد کسانی که آن را دیدهاند، جایی برای ماندن ندارد.
شاید غم انگیز باشد، اما همین ویژگی، آن را خاص و متفاوت کرده است. البته میشود عمر بیشتری به این آثار داد و این همان چیزی است که کریم جشنی به گفته خودش چند سالی است به آن فکر میکند، تا آثاری که در مشهد به روی صحنه میروند را ماندگار کند.
او میگوید: یکی از آسیبهایی که تئاتر شهرستان میبیند این است که آثار نمایشی با موضوعات مختلف تولید میکنیم، چند ماه تمرین و اجرا داریم و بعد تمام. بعد از یکی دو سال هم غیر از چهارتا عکس و یک بولتن اصلا انگار همچین نمایشی وجود نداشته است. برای بازتولیدش که میخواهیم اقدام کنیم، حتی اگر اثر فاخری هم باشد، خیلی از کارگردانها و گروهها اصلا فکرش را هم نمیکنند و میگویند به جای آن یک کار جدید تولید میکنیم.
او ادامه میدهد: به همین جهت چند سالی هست که کارگروهی از افراد خودجوش و دغدغهمند را در مشهد فعال کردهایم و مذاکرات شفاهی با ارگانهای مختلف داشتهایم و امیدواریم در آینده نه چندان این طرح عملی شود و بتوانیم از نمایشی که روی صحنه میرود، به قاب تلوزیون هم فکر کنیم؛ آن هم با تعریفی به نام تله تئاتر.
با این کار آثار نمایشی هم برای اعضای گروه و هم برای آینده ماندگار میشود. از طرفی نیز میتواند معرف توانمندیهای بازیگران تئاتر برای کارهای تصویری باشد و هر نمایشی که مجوز ارشاد و اکران عمومی داشته باشد، میتواند از این فرصت استفاده کند.
جشنی انگیزه این کار را علاوه بر ماندگار شدن آثار نمایشی و جمعآوری آرشیوی خوب از تئاتر شهرمان، کمک به اقتصاد هنر و ارتزاق هنرمندان این عرصه عنوان میکند و میگوید: اگر بخواهیم تئاتر مستقل شود و روی پای خودش بایستد باید به اقتصاد هنر فکر کنیم. در تئاتر که در بهترین حالت ۳۰۰-۴۰۰ نفر مخاطب در هر اجرا دارد، هیچ اسپانسری چندان رقبتی به حمایت ندارد، اما میبینیم یک سرمایهگذار برای اینکه محصولش در تلوزیون دیده شود چه مبالغ هنگفتی را هزینه میکند.
گره کار تنها به دست بخش خصوصی باز نمیشود و این چیزی است که جشی به آن تاکید میکند: ما هم به سرمایهگذار و اسپانسر بخش خصوصی و هم به کمک ارگانهای مختلفی که متولی این کار هستند، مثل وزارت ارشاد، انجمن نمایش، خانه تئاتر، مرکز آفرینشهای هنری، حوزه هنری و شاید شهرداری که به اصطلاح حمایت از تمام اقشار هنری را در برنامههایش دارد، نیاز داریم.
او به نحوه کار نیز اشاره کوچکی میکند: آثار را باید در استودیوی اختصاصی و مناسبی ضبط کنیم که شاید نیاز به تغییراتی در اجرا هم داشته باشد و در کنار کارگردان تئاتر، کارگردان تلوزیونی هم نیاز است تا کار مناسب تلوزیون ساخته و فیلمبرداری شود.
این بازیگر و کارگردان خاطرنشان میکند: به طور میانگین زمان لازم برای خلق یک اثر نمایشی قابل قبول سه ماه و به صورت مستمر روزی دو سه ساعت تمرین است. در حال حاضر در نهایت هر چقدر هم بفروشد آنقدر نیست که ارزش ریالی داشته باشد.
اصلا چرتکه انداختن در تئاتر معنا ندارد، اگر پولی هم در بیاید پول ایاب و ذهاب میشود. هرچند افرادی را داریم که در تئاتر مشهد از تئاتر پول درمیآورند، اما نهایتا ۱۵ تا ۲۰ نفر هستند.
این هنرمند در ادامه یادآور میشود: البته تئاتر شاخههای مختلفی برای بحث درآمدزایی دارد، در تولید یک اثر نمایشی میتوانیم شاخههای دیگری هم مثل تهیه کنندگی و مدیر تولیدی برای اشتغالزایی ببینیم و اعتقاد دارم میشود به تئاتر به عنوان یک شغل نگاه کرد، اگر بخش خصوصی وارد شود، اما تا حالا نگاه عمومی بچههای تئاتر-البته نه همه- این بوده که از طرف دولت حمایت شوند.
او با اشاره به اهمیت حضور مردم برای دیدن تئاتر یادآور میشود: مردم برای تئاتر پول میدهند؛ البته اگر درست تبلیغات شود. تئاتر میتواند در سبد فرهنگی و هنری خانوادهها باشد که چند نمونهاش را هم تجربه کردهایم که نمایشهایی فروش میلیونی داشتهاند؛ اما کافی نیست.
اقتصاد هنر در تئاتر دغدغه من است و یکی از راههای رسیدن به این قضیه را هم همین تله تئاتر میبینم که میشود رویش کار کرد. این کار میتواند به فرهنگ شهر و حتی کشور ما کمک کند. بنا به فرمایش مقام معظم رهبری، تئاتر یک منبر است؛ و وقتی تئاتر را اینطوری تعریف میکنند، نشان دهنده اهمیت و جایگاه این هنر است که باید بین مردم باشد.
دیدن چهرههای مطرح تلوزیونی و سینمایی روی صحنه یکی از کارهایی است که تماشاچیان زیادی را به سالنهای نمایش میکشاند و به فروش و دیده شدن اثر کمک میکند، از او در این خصوص میپرسیم که در جواب میگوید: درست است، حضور چهرهها میتواند به فروش تئاتر کمک کند، اما این اتفاق زیاد در مشهد نیفتاده است، زیر از یک طرف خیلی از تئاتریها اعتقاد ندارند که میشود از این هنر ارتزاق کرد و از طرف دیگر تامین هزینه بازیگران مطرح و آوردنشان به مشهد سخت است.
جشنی میافزاید: اگر مقوله تله تئاتر اتفاق بیفتد و نظر مثبت اسپانسرها را داشته باشیم، میتوانیم بدون دغدغه مالی به سراغ بازیگران مطرح برویم و از آنها دعوت به کار کنیم. آنها هم وقتی بدانند کاری قرار است به صورت تله تئاتر ماندگار شود، با رغبت بیشتری کار را میپذیرند.
دغدغه دیگر این بازیگر کمبود همدلی اهالی تئاتر است و در این باره میگوید: کار گروهی باید به معنای واقعی بین اهالی تئاتری باشد، شاید در کنار هم بودنها باعث شود که کار بزرگی انجام شود.
جشنواره تئاتر فجر در چند سال اخیر نگاه کنید، مشهد یکی از شهرهایی بوده که بیشترین حضور را بعد از تهران در این جشنواره داشته است. خود من در ۸-۹ جشنواره فجر حضور داشتم. اما ما رفتیم یک سُک سُک کردیم و برگشتیم، علتش چیست؟
علتش آن تنگ نظریهاست وگرنه ما که میدانیم جشنواره امسال هم هست، چرا از اسفند و فروردین شروع نمیکنیم و به جای از مهر و آبان کار را دست میگیریم و بدو بدو و با چهار نفر کار را انجام میدهیم.
جشنی ادامه میدهد: خودم چند سال قائم مقام انجمن نمایش مشهد بودم، این حرف را چه آن زمان و چه این زمان میگویم، تئاتر مشهد رئیس نمیخواهد، تئاتر مشهد مدیری میخواهد که تدبیر داشته باشد.
بودن رئیس انجمن پشت یک میز آن هم همه روزه اصلا لازم نیست. خود اقشار و بچههای تئاتری باید خودشان را دخیل بدانند. از گروههای دانشآموزی تا گروههای پیشکسوتان و حرفهای. اداره انجمن را باید خود بچهها انجام دهند. مدیر یا رئیس وظیفهاش حمایت از تولید هنرمندان است، اینکه بتواند اسپانسر و پول بیاورد.
از کریم جشنی که سالها روی صحنه سالنهای مختلف این شهر کار کرده است، در مورد وضعیت این سالنها میپرسیم که پاسخ میدهد: مجموعه تئاتر شهر مشهد را نمیشود با تئاتر شهر تهران مقایسه کرد، ما تنها اسمش را یدک میکشیم.
اما باید در نظر داشته باشیم که در تئاتر شهر تهران از فضاهایی که داشتند استفاده کردند، مثلا پارکینگ را تبدیل کردند به سالنهای «بلک باکس «که حداقل ۷۰-۸۰ صندلی دارد. حالا سوال این است که چرا آمفی تئاتر شهید اصغرزاده در مجتمع امام رضا (ع) دارد خاک میخورد؟
چرا در یک سال گذشته در مقطعی سه ماهه سالن اصلی تئاتر شهر باید خاک بخورد؟ شورایی درست کردند که فقط کارهای فاخر روی صحنه این سالن برود، آیا تمام کارهایی که آنجا روی صحنه رفته فاخر بوده است؟ مسئولانش باید جواب بدهند.
بعضی از دوستان ما میروند سالنهای سطح شهر را میگیرند و پول هم میدهند، اما تئاتر شهر چند ماه خاک میخورد. همان ارشادی که از آن حمایت میکنم شاید در این مورد تعلل و کم کاری کرده است، شاید هم من اشتباه میکنم.
این بازیگر و کارگردان به ظرفیتها و امکاناتی که در سطح شهر داریم اشاره میکند و میافزاید: در مشهد خارج از مجموعه تئاتر شهر، سالن به اندازه کافی در اقصی نقاط شهر وجود دارد، میتوانیم سالنهای فرهنگسراها را تجهیز و فعال کنیم.
علاوه بر اینکه باید مرکزی مانند تئاتر شهر داشته باشند، من با تمرکز زدایی موافقم، باید تئاتر را به میان محلات و مردم ببریم. خیلی از شهرها سینما ندارند و من تازه فهمیدم و حالا ما چندین سالن سینما داریم که خود ما هم استفاده نمیکنیم. فضا و سالن در مشهد داریم، اما استفاده نمیشود.
جشنی تاکید میکند: نمیشود توقع داشت که وقتی مثلا تئاتر کودکی در هفت تیر روی صحنه میرود، بچهها از پنج تن بیایند و ببینند. برای اینجور کارها در تمام سطح شهر سالنهایی هست که میشود با یک مدیریت خوب اثری نمایشی را برای تماشاچیان روی صحنه برد و آنها را به دیدن نمایش ترغیب کرد، اما متاسفانه بیشتر یاد گرفتهایم که غرولند کنیم.
بازیگری یکی از کارهایی است که همیشه عاشقان سینه چاکی داشته و خیلیها برای بازگیر شدن هزینه زیادی از عمر و مال خود دادهاند، جشنی که سالها بازیگر و کارگردان بوده نسبت به حضور افراد سودجو در این زمینه هشدار میدهد و میگوید: در این زمینه همیشه فراخوانها و سوءاستفادههایی بوده است.
کسی به جد دنبال جذب و شکوفا کردن استعدادهای بازیگری نبوده است. یک سری جاهایی مثل بعضی از موسسات بودهاند که پولهای کلانی گرفته، ولی آن خروجی که باید نداشتهاند. حتی سودجویانی هستند که در خیابان راه میروند و به جهت علاقهای که مردم، به خصوص جوانها به این کار دارند، سوءاستفاده میکنند.
او عنوان میکند: من خودم ضمن تایید تحصیلات آکادمی در کار تئاتر و نمایش که لازمه بنیه علمی و ساختار تئاتر شهر است، کار تجربی را، هم رده تحصیلات میبینم. کسی که میخواهد بازیگر شود باید برود و سختی بکشد و کار کند. نباید منتظر بنشیند تا به خاطر چهره یا بیان و صدای خوبش او را دعوت کنند. البته ما اهالی تئاتر و مسئولان هم باید کاری کنیم که دستها و نگاههای مغرضانه و سود جویانه را کوتاه کنیم.
یکی از کاکردهای هنر زنده نگاه داشتن هویت مردمان در طول تاریخ بوده و هست. یک رمان، یک شعر، یک تابلوی نقاشی، یک نمایشنامه و ... میتواند هویت ملتی رادر قالب هنر دیدنی، شنیدنی و خواندنی کند و آن را به عنوان سندی نگاه دارد.
همانطور که میشود از روی رمانهای تاریخی به بخشی از تاریخ و زندگی مردم در سالهای دور، نزدیک شد. جشنی در صحبتهایش به این نکته هم اشاره میکند و میگوید: ما در هویت مشهد اتفاقات زیادی داریم که یکی از آنها همین حادثه گوهرشاد است که هنرمندان دارند روی این موضوع کار میکنند و با تولید اثر به ماندگاری آن کمک میکنند.
او با اشاره به لهجه شیرین مشهدی خاطرنشان میکند: یکی دیگر از چیزهایی که میشود به عنوان هویت مشهد از آن نام برد، لهجه مشهدی است. در شبهای ماه رمضان شهرداری یکی از مناطق، رضا رفیع، مجری برنامه قند پهلو را آورده بود که با لهجه مشهدی برنامه اجرا میشد. این چهره، چون تلوزیونی بود و شیرین و صحیح لهجه مشهدی را صحبت میکرد، جمعیت زیادی مشتاقانه پای برنامه مینشستند. در این برنامه واژههای اصیل مشهدی را که متاسفانه خیلی از ما فراموش کردیم را یادآوری میکرد و این برای مردم جالب است.
یکی دیگر از چیزهایی که میشود به عنوان هویت مشهد از آن نام برد، لهجه مشهدی است
او ادامه میدهد: تئاتر هم میتواند همین کار را در حفظ لهجه مشهد انجام دهد. بعضی از شهرها و استانها مثل اصفهانیها، رشتیها و جنوبیها - به خصوص خوزستان و بوشهر - خیلی خوب از لهجه استفاده میکنند استفاده میکنند، چون به واژهگانشان اشراف کامل دارند. ما در تئاتر آسیب بزرگی به نام آموزش داریم، یک بخشی از آموزش هم گویش واژهگان مشهدی است. باید کارهای مدون هفتهگی و ماهانه و به صورت مداوم داشته باشیم، نه کارگاههای دو روزه. اگر روی لهجه کار کنیم، ماندگار میشود.
او در بحث هویت از تعزیهخوانی و اجحافی که به آن میشود میگوید: تعزیه دارد توی مشهد از بین میرود، تعزیه به عنوان تنها نمایش ایرانی است و نه تنها در مشهد، در کل کشور دارد در حقش اجحاف میشود. ما در مشهد دو گروه ریشهدار داریم؛ اینها اگر بعد از ۱۲۰ سال فوت کنند و بروند، ما دیگر تعزیهخوان نداریم. چرا؟ چون تعزیه هنری است که سینه به سینه منتقل میشود.
جشنی نام دو تن از قدیمیهای تعزیه مشهد که در حال حاضر گروه فعالی دارند را میآورد و یادی از آنها میکند: آقای تقدیمی و آقای دلبری سالیان سال است که دارند کار تعزیه انجام میدهند. گروههایی هستند که سینه به سینه بهشان منتقل شده و نسخهها را حفظ هستند و نسل به نسلشان عباس پوش و شمر پوش بودهاند و ریشه دارند. این افراد را تا زمانی که هستند باید دید و از زحماتشان تقدیر کرد.
سرپرستی گروه تئاتر مردم از مسئولیتهایی است که کریم جشنی این روزها به عهده دارد. در مورد این گروه میگوید: الان مدتی است که به خاطر حضور نداشتن استاد رضا صابری، سرپرستی گروه تئاتر مردم به عهده من گذاشته شده است که دوباره بتوانم این گروه را که سابقه ۳۵-۴۰ ساله دارد، با اسم جدید فعال کنم، چرا، چون اینها میراث ما هستند، اگر کسی نباشد از این گذشتههای پر افتخار دفاع کند، فراموش میشود، مثل خیلیها که فراموش شدند، مثل ماشاا... وحیدی که فراموش شد، مثل فریدون صلاحی و دیگر استادان تئاتری که فراموش شدند.
از همین نکته پل میزند به احترام گذاشتن و تقدیر از پیشکسوتان در زمان حیاتشان: نکته خیلی مهم تقدیر و توجه به این عزیزان در زمان حیاتشان است.
خیلیها میدانستند استاد انوشیروان ارجمند مشهدی است، اما چقدر خوب بود که در زمان زنده بودنش تماشاخانهای به نامشان زده میشد، نه بعد از فوتشان. او خاطرنشان میکند: خیلیها اصلشان را فراموش میکنند، آقایی که الان همه چیز یادش رفته باید ببیند از کجا و با کی شروع کرده است.
مدرک من مهندسی کشاورزی است، اما ۱۷-۱۸ سال است دارم کار تئاتر میکنم، سواد آکادمیک باید در کنار تجربه باشد. این در کنار هم بودن نتیجه میدهد. اگر منافع فردی را در منافع جمع ببینیم موفق میشویم در غیر این صورت بعد از دو سه سال میمانیم.
او به اختلاف نظرهایی که گاهی بین اهالی تجربی و آکادمیک تئاتر پیش میآید اشاره میکند و میگوید: در تئاتر دو بخش آکادمیک و تجربی داریم، خیلی از کسانی که فارغالتحصیل رشتههای مختلف تئاتر هستند، از ادبیات نمایشی گرفته تا کارگردانی و بازیگری، الان در مغازه مجسمه فروشی یا ساندویچ فروشی یا فلان جا کار میکنند، نمیتوانیم مدرکها را ملاک فهم و شعور و درایت و کار بلدی بگذاریم.
این را برای کسانی میگویم که مدارکشان را عَلَم کردند و توی سر تجربی کارها میزنند. تجربه و علم کنار هم معنا پیدا میکند و این کنار هم بودن الان در تئاتر مشهد وجود ندارد. فاصلهای افتاده بین افرادی که مدعی هستند در فهم و درک تئاتر متعالی و به روز و کسانی که سالیان سال است دارند کار تجربی تئاتر میکنند که بعضی از این افراد، استادان همین جوانها و افراد به اصطلاح روشنفکر هستند.
جشنی تاکید میکند: ما یادمان رفته که کی بودیم، کی استاد ما بوده و از کجا شروع کردیم. بارها و بارها گفتهام، استاد من و اولین کسی که با او کار کردم استاد «قلعهای» بوده در تئاتر دانشآموزی، بعد با جواد رحیمزاده کار کردم.
اینها کسانی بودند که در دوران دانشآموزی مرا به خودم شناساندند و باعث شدند استعدادم شکوفا شود. الان اگر از خیلیها بپرسید، نام کسی را میآورند که بزرگ است و اسم و رسمی دارد، درست، اما از کجا شروع کردی؟
او میگوید: آسیب بعدی همین است که فراموش کردیم از کجا شروع کردیم، چطور شروع کردند. افرادی هستند که نگاه ابزاری دارند به دیگران. طرف صحبتم با شخص خاصی نیست، قشر عظیمی از ما در روابط اجتماعیمان اینطور هستیم، تا زمانی که کسی برای ما سود دارد با او سلام و علیک میکنیم.
این هنرمند عرصه تئاتر از کم توجهی نسبت به پیشکسوتان گلایهمند است و یادآور میشود: عزت و احترامی که باید، به پیشکسوتها نگذاشتهایم. چرا نباید از همه تقدیر شود، چرا کسی مثل حسین مقدم باید سالها منتظر بنشیند و بعد به زبان بیاورد که چرا؟ نوبت من کی میرسد.
اگر از تمام پیشکسوتها تقدیر شود مگر چقدر زمان و هزینه میبرد. پیران باید باشند، اگر نباشند خیلیها به بیراهه میروند و دچار توهم میشوند؛ مثلا یک نفر تا دو تا جایزه میگیرد سلام کردنشان هم فرق میکند.
او ایدهای دارد که آن را از قطعه شهدای بهشت رضا (ع) برداشته است. در مورد آن میگوید: در بهشت رضا در قطعه شهدا دیدم عکس شهدا را روی بنری زده و روی آن نوشته بودند شهدای مهر ماه، آن شهدایی که عکسشان در آن بنر بود، متولدین مهرماه سالهای مختلف بودند.
این کار ایدهای به ذهن من انداخت که همچین بنری را داشته باشیم که باعث عزت و افتخار پیشکسوتان میشود و باعث میشود مردم همسایهی هنرمند خود رابشناسند و به او افتخار کنند.
کریم جشنی در پایان حرفهایش میخواهد از افرادی بگوید که در زندگی شخصی و هنریاش تاثیر گذار بودهاند و برای این کار به گذشته برمیگردد و از دوران راهنماییاش یاد میکند: حاج آقا ماندگاری در دوران راهنمایی معلم قرآن من بودند که خیلی چیزها در زندگی از ایشان یاد گرفتهام.
در زمینه تئاتر استاد قلعهای و جواد رحیمزاده زحمات زیادی برایم کشیدند. از استاد کمالالدین قراب و استاد کمال علوی هم نمیشود نام نبرد و از زحماتشان تقدیر نکرد. در مجموع باید بگویم که به خیلیها مدیونم و باید از آنان تشکر کنم.
اما یک نام را در لیست دارد که برایش انگار با دیگران متفاوت است. او نام استاد رضا صابری را میآورد و میگوید: ما در کشور مانند استاد صابری کم داریم چه برسد در مشهد. در هفت هشت سالی که در کنارشان بودم واقعا یاد گرفتهام.
آنقدر دوستش دارم که یکی از دوستان برای تولدم عکس ایشان را سیاه قلم کار کرد و برایم آورد، او افتخار تئاتر مشهد است و انسانی است که خوبیهایش خیلی بیشتر از بدیهایش است. هنرمندی است خاکی، مردمی، خانواده دوست، سر به زیر و صبور. احترام من به استاد صابری تنها به خاطر تسلطش بر هنری که دارد، نیست، انسانیت او و کسانی که از آنها نام بردم برایم مهم است.
بازیها:
آرش کمانگیر ۱۳۷۳
چراغ فنری ۱۳۷۴
گم ۱۳۷۵
بامبول ۱۳۷۵
آخرین پر ۱۳۷۵
میراث سبز ۱۳۷۶
پستو خانه ۱۳۷۸
ویلون ساز کره مونا ۱۳۷۹
روزی نه مثل هر روز ۱۳۷۹
افعی طلایی ۱۳۸۱
پایان کبوتر ۱۳۸۱
بازینامه باستان ۱۳۸۲
هفت دریا شبنمی ۱۳۸۲
وقایع شیفت شب و روز ۱۳۸۲
باغ پرندهها ۱۳۸۲
درد بدن ۱۳۸۳
ته جاده ۱۳۸۳
عشق و خاکستر ۱۳۸۳
تاتوره ۱۳۸۳
بازی نامه باستان ۱۳۸۴ - ۱۳۸۳
کربلای بیشمر ۱۳۸۴ - ۱۳۸۳
سرود سرنوشت ۱۳۸۴
فصلی دیگر ۱۳۸۴
مردان خورشید ۱۳۸۵
یک خانه کوچک زیاد قدیمی نیست ۱۳۸۵
تراژدی تردید ۱۳۸۶ – ۱۳۸۵
کارگردانی:
ماف ۱۳۷۶
پانتومیم ۱۳۷۸
کربلای بی شمر ۱۳۸۲
شرم ۱۳۸۳
غروب آبی ۱۳۸۳
حماسه ۱۳۸۴
نوادا ۱۳۸۵
جوایز:
دریافت جایزه کارگردانی برگزیده خیابانی از اولین جشنواره تئاتر (فصل تئاتر) مشهد ۱۳۸۱
دریافت جایزه کارگردانی اول از جشنواره خیابانی منطقهای بجنورد ۱۳۸۱
دریافت جایزه کارگردانی سوم از چهارمین جشنواره سراسری تئاتر پلیس تهران ۱۳۸۳
دریافت جایزه کارگردانی برگزیده از اولین دوره نمایشنامهخوانی ۱۳۸۳
دریافت جایزه بازیگری اول از جشنواره سراسری بسیج، مشهد ۱۳۸۴
* این گزارش پنج شنبه، ۳۰ مهر ۹۴ در شماره ۱۶۷ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.